محل تبلیغات شما

روز های من



وقتایی که با حرص گوشی رو از دستم میگیری و قفل میکنی میذاریش کنار

و میگی

Im right here 

دلم میخاد فشار بدم 

انقدر فشار بدم تا بشکنی

یا وقتایی که تنظیم میکنی درسامو بخونم تا بتونیم حرف بزنیم

یا وقتی میگیتو درس خوندنت هم مداوم نیستی 

تا بتونیم حرف بزنیم


هفته ای که الان تموم شده رو هیچ وقت فراموش نمیکنم

با تمام بدی ها و خوشی هاش

با تمام ریدن ها و خنده ها

از همون اولین روزش تا امروز

هر روزش با تو بهترین بود واسم

کنارت ارامش داشتم

الان که دلم گرفته میخام از این شبا و روزا بنویسم تا با یادشون شاد بشم

شنبه رفتیم بابلرود راه رفتیم و اهنگ خوندیم 

مثه چندتا دیوونه 

مثه ادم های رد داده

ادم یه وقتایی باید رد بده

یه شنبه خابیدیم زیاد

کنارت خابیدم

بعدش پا شدیم رفتیم پیتزایی 

و خوشحال بودی از این که به برنامت و تفریحاتت رسیدی

از همون شب تصمیم گرفتم کل هفته رو بتریم

شبش نشستیم تا ساعت ۶ کص گفتیم و یه بخشیش رو حرف جدی زدیم

حرف زدیم گریه کردیم مشکل حل کردیم و خندیدیم

فردتش من کلاس داشتم 

بعدش رفتیم پینت بال

قصد پینت بال نداشتیم ولی انقدر خوش گذشت که اصن قصد و تصمیمامون یادمون رفت

تو ماشین با بچه ها ۸ نفری نشستیم

با تمام سختی هاش

خیلی حال داد و یه جا نزدیک بود پلیس ببینه ما رو ولی خب شانس اوردیم

بعدش رفتیم ژوتم و اون قضیه که اصن نمیخام بهش بپردازم

چون اعصابمو میریزه بهم

شبش هم بازم تا ۳ اینا بیدار بودیم و حرف زدیم

فرداش تا ۳ خواب بودیم بعدش پا شویم رفتیم بازار و جگرکی 

شبش پانتومیم بازی کردیم

و بیشترین خنده‌ها رو داشتیم

از سوتی های زینب تا پوکر فیسی های نگین و کص بازی های سروناز

برای مثال:دومیس‌ش

ساحل دریای دانشجویان دانشگاه مازندران

گل توی دروازه

بحث پاکن و نیاز ها

تا ۴ نخابیدیم

نمیخاستم بخابم تا وقتی کنارشم

میخاستم از لحظاتم استفاده کنم

میخاستم دستاشو داشته باشم

فرداش ۶ صبح رفتیم ارامش تا بازی های بسکتبالو ببینه

بعدش با هم رفتیم سر کلاسش

بعدشم اومدیم بابل کافه فوتبال مثه همیشه

و بدتر از همیشه وقت رفتن و ۴شنبه ها


دیروز از این روزا بود

اولش با سورپرایز محسن که زهرا رو اورد واسم

و واقعا تو م عروسی بود

نمیدونم واقعا چجوری بپرم بغل محسن و بگم مرسی که انقدر حواست هس بهم

بعدشم رفتیم پینت بال و خیلی خوش گذشت

خیلیییبییی

بعدش گفتیم بریم ژوتم و اتفاق بد رخ داد

همیشه تو چیزایی که دخالت ندارم آورده میشم وسط

و همه چی سر من خراب میشه

نمیدونم چی بگم واقعا

انقدر حجم فشار دیشب زیاد بود واقعا هنگ بودم و نمیدونم چی بگم

کل محبت های منو دیشب برد زیرسوال

و با یه اشتباه فراموشش کرد

کاش اینجوری نمیکردی کااش

توی همه این اتفاقا دلم به یکی خوش بود

اون که منبع ارامشم باشه

ولی اونم نیس 

هست ولی اونجوری که من میخام نه

من عادت دارم

میتونم تبدیلش کنم به 


از غیرمستقیم حرف زدم متنفرم

و فک کنم تو بهتر از همهراینو بدونی

خیلی خودمو امشب گرفتم که چیزی نگم

مستقیم بیاین بگین چتونه

بیاین بگین فاطمه من با این اخلاقت حال نمیکنم

بیا بگو و برو

تیکه ننداز

منو خر فرض نکن

من گاو نیستم میفهمم

من هیچ وقت گاو نبودم

من فقط یه کصخل بودم

که هیچ وقت حرفام رو نزدم

فقط واسه این که دل کسی نشکنه و ازم ناراحت نباشه

من یه کصخله از خود بی خبرم

شاید حرفای رضا درست باشه

هیچ وقت کمک پذیر نباشم

شاید هیچ وقت به فکر خودم نباشه

ولی خودم انتخاب کردم

پس امشبو مثه گوه میگذرونم

انتخاب خودته 

پس کنار بیا باهاش

کاش فقط یه منبع ارامش داشتم که وقتی میرفتم کنارش همه اینا فراموش میکردم

نه که اون منبع ارامش باشه پیشم ولی نباشه برام

کاش اون منبع ارامشه الان به جای نگاه کردن به گوشیش به من نگاه میکرد

کاش الان بغضم میشکست

کاش الان بارون بیاد

کاش الان ول بده و بخاد


کلا ادم وابسته ای نیستم

از خاهرم کمتر وابستم

خیلیی کمتر 

کلا منو مستقل میدونن 

هر کی منو بشناسه اینو میدونه

ولی توی این موضوع

میخام وابسته باشم

میخام خودمو گول بزنم و وابسته باشم تا دلبسته

اخه وقتی دلبسته باشی خیلی سختره تا وابسته

میشه فقط یه وابستگی باشه ها؟

میشه زمان تنهاییت کم طول بکشه و بپرم بغلت؟


یه وقتایی شاید باید چیزی که گم کردی پیدا نشه

چون با بدست اوردن اون ممکنه چیزای دیگه ای رو از دست بدی

از دست دادن هر دوش درد داره ولی امیدت از چیزی که گم کردی کنده شده

پس بهتره همونی که گم کردی رو دیگه نداشته باشی تا بخای چیز جدیدی رو از دست بدی


اگه بدونه خودشه خیلی ناراحت میشه نه؟

دوباره فک میکنه شده اون ادم بده

دوباره فک میکنه باعث خرابی یه رابطس

دوباره ممکنه براش سوال پیش بیاد که چرا من و یکی مثه خودم

هزارتا سوال یه دیگه

هزارتا حس بد دیگه

هزارتا عذاب وجدان

پس نمیخام بفهمه که اذیت بشه

 


وقتی از امروز صبح و اسلحه و همه اینا گفتی

فهمیدم چقدر دوباره آرزو مرگ کردی

چقدر دوباره ترسیدی ولی رفتی سمتش

میفهمم

وقتی امروز بهم یاد دادی چجوری سیگار بکشم و دودشو داخل بدم و نگه دارم

فهمیدم واسه چی میکشی و از همه مهم تر دودشو بیرون نمیدی

هر دودی که داخل نگه میداری نفستو واسه یه ثانیه قطع میکنه

نمیذاره نفس بکشی و بعدش همش سرفه و سرگیجه و حس بده

حالا میفهمم چقدر بدی 

قبل ا هم میفهمیدم 

ولی الان بهتر


شاید تنها راه ممکن این باشه که فقط ازت دوری کنم

مثه دفعه های قبل

از دور نگات کنم و 

یکی رو بفرستم جلو که مراقبت باشه و نیوفتی

شاید اصن اون یه نفر شد همه چیزت

ولی هیچ وقت نمیفهمی اون یه نفرو کی فرستاد 

نمیتونی بفهمی اون یه نفر شاید تو رو اندازه من نخواد

شایدم همه چی درست شد و اون یه نفر لازم نبود

شاید فقط دوباره من تنها بشم:)


کاش میشد  و میتونستم تو احساساتم بیشتر صادق باشم

اگه قرار بود حقیقت ها رو بگم بهت باید امشب خیلی چیزا رو میگفتم بهت

باید میگفتم چندبار قلبم درد گرفت

چندبار دستم یر کشید

چندبار حسرت خوردم

چندبار خودمو مقایسه کردم باهاش

 


چه سواله رو میپرسیدم چه نمیپرسیدم 

میگفتی اینارو یه روزی

یه روزی باید از دست دادن تو رو هم میدیدم

یه روزی باید میدیدم که علاقه‌م رو باید به رابطه دوستی تبدیل کنم

همه اینا رو یه روزی میدیدم

ولی اون روز زود اومد

و عجیب تر از همه اینا

از بین همه این افراد

چرا امیر

چرا کسی که منم بهش دچار بودم

چرا

چرا

چرا

چرا باید دوست داشتنی هام با هم برن 

و منو تنها بذارن

چرا همش باید من کوتاه بیام

چرا همش باید من سکوت کنم

چرا یه بار نمیشه همه چی اوکی باشه برا من

چرا نمیشه حرفام بیاد بیرون

چرا قراره تو اذیت بشی؟ 

چرا قراره هیچ کس منو نفهمه

چرا


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها

webche ساتیر درباره عواطف یک نقاش